میدونی شبهای قدر دلم از دست خدا شکسته بود یعنی تو این یه سال اینطور بود...
دیشب سمانه گفت نفیسه فرستاده دانش همکلاسیشه و تازه تموم کرده و میخواد فارغ التحصیل شه...
چطوره یه برگ جدید باز کنم ورای هر چی بوده و شده از اول شروع کنم؟ با خدا با دریا ... این بار عقلانی و حساب شده.... بدون انتظار
دیشب من باب یه سمینار باید تا اخر شب تکلیف مشخص میشد و دیروقت ج داد و خوب برخورد کردم ....