773 و 552 اومدن ...

اره امروز بود رفتم  ... با استاد راهنمای الی و یع افتادم خیلی تو ذوق ح خورد و گفت بیا ردش کنیم با ما کار نکرده!! یعنی جمعش کردم ها.... گفتم همانند اسزی فرافکنانه کردی تا حالا! اونم که فهمید تقصیر خودش بود بعدش مهربون شد و بوی کباب که اومد خیلی خودشون رو جمع کردئن و جفتشون گفتن شماره های ما رو بنویس که با هم کار کنیم و کلا ح گفت باالترین امتیاز  رو بهت دادم و ی همه اش می گفت که با این رقم نمیشه روز.... هر ده ثانیه یه بار.....

شقی مونم هم اول صبحی خیلی مشتاااااااااق بود... خیلی

غرورم جریحه دار شد چون میدونم بازم خدا منو سرکار گذاشته اون لش نکبت نمیدونی چه متوقعاه منو نیگا می کرد نکبت.... لابد تو.قع داره بهش تبریک بگم و تحویلش بگیرم نکبت رو... نکبت نکبت.....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.